نازنین 👸دلوین👸نازنین 👸دلوین👸، تا این لحظه: 3 سال و 15 روز سن داره
وبلاگ دلوینیوبلاگ دلوینی، تا این لحظه: 3 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره
مامان دلوینمامان دلوین، تا این لحظه: 36 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره
بابای دلوینبابای دلوین، تا این لحظه: 37 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره
خاله زهراخاله زهرا، تا این لحظه: 21 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

𝐝𝐞𝐥❤𝒗𝐢𝐧 رباینده دل‌ها

💚دل نیست آن دل که دلوین ندارد، بی روی دلوین دل آرام ندارد🧡

یک سالگی قمری دلوین طلا

سلام عزیز دلم. دلی جانم امروز 12 رمضانه و یک سالگی قمری شما. مبارکت باشه خوشگلم. از کارای نازت نگم برات که حسااابی قند شدی. بوس فرستادن رو یاد گرفتی قربون اون صورت کوچولوت بشم. میگیم بزن قدش و تو هم اون دست نازتو میزنی کف دستمون. عاشق پیام بازرگانی هستی و وقتی پخش میشه از جلوی تلویزیون تکون نمیخوری. فکر کنم چون پیام بازرگانیا موزیکال هستن و توشون از رنگای شاد استفاده میکنن و بچه مَچِه نشون میدن دوست داریشون. پتو های نرم و پرز دار رو خیلی دوست داری و هی صورتتو میمالی بهشون. عاشق این دوتا شعری که برات میخونیم و باهاشون دست میزنی: گلمی گلمی د...
25 فروردين 1401

11 ماهگی نازنین دلوین

نازنین دلوین، گلم دلوین! دل نمیکنم ای دل و دلدارم، با تو ای زیبا جان چه کم دارم و هستی ام شدی، بی تو نتوانم … همچو باران، تو بی امان، بر دلم ببار، دلبر نابم همچو مهتاب، مست و بی تاب، بر دلم بتاب، دلبر نابم دل از جادوی چشمانت شده بی خواب سلام دختر طلا. یازده ماهگیت مبارک. باورم نمیشه دقیقا یک ماه دیگه یک ساله میشی. خیلی زود گذشت. خدا رو بابت مهربونیاش شکر میکنم که تو رو به ما داد عزیز دل خاله. برای اولین بار باقلوا و چایی خوردی. نوووش جونت. چقدرم خوشت اومد. آخه تو خودت باقلوای منی دلوین. مامانم بهت میگه دختر روسی....
5 فروردين 1401

اولین عید نوروز و چهارشنبه سوری دختر زیبامون

سلام جان جانانم. اولین عیدت مبارک دلوینی. پارسال یک ماه بعد از عید خدا تو رو به ما عیدی داد و الان اولین عیدیه که کنارمونی. خدا رو شکررر. خوشگلِ زیبای خاله، امسال اولین ماهی عید رو دیدی. مامانت اینا سه تا ماهی با سایز های مختلف خریده بودن. از واکنشت نگم برات. وقتی دیدیشون کلی با تعجب نگاه کردی و گفتی ایس. حالا ایس یعنی چی خدا میدونه. باید یه فرهنگ لغات از خودت به ما بدی قربونت برم. حالا جالبیش این بود که دستتو تو تنگ ماهی نمیکردی و فقط به شیشه اش دست میزدی. 24 اسفند هم اولین چهارشنبه سوریت بود. تو رو برده بودن تو حیاط تا مراسم چهارشنبه سوری رو ببینی. ولی از صدای ترقه ها ترسیدی و گریه کردی. ...
1 فروردين 1401
1